قربانیان اختلال adhd و رویا پردازی ناسازگار ... یه لحظه بیاین لطفا

ساخت وبلاگ
خب سلام به همگی
میخوام از دوتا اختلال صحبت کنم که تقریبا کل عمرم رو باهاش درگیر بودم و از دلایل اصلی پشت کنکور موندنم و کلا عقب افتادگی های زندگیم بوده ...
شاید یکی از عجیب ترین و مسخره ترین تاپیکای انجمن باشه پس پیشاپیش ازتون عذر میخوام.
صحبتام قراره طولانی باشه اگه حوصلشو داشتین بخونین.
حقیقتش من آدمیم که شدیدا حواس پرت و فراموشکارم جوری که بعضیا منو به عنوان یه آدم گیج و دست و پا چلفتی و بی عرضه میشناسن.
دیگه انقدر بخاطر سوتی های مسخرم گفتم "حواسم نبود " که خودم داره حالم از این جمله به هم میخوره‌.
بعضی اسما رو که همیشه یادمه رو به شکل عجیبی فراموش میکنم. وسایلامو گم میکنم، تمرکزم بطرز وحشتناکی پایینه جوری که به جزییات چیزای مختلف توجه نمیکنم.
یه سالی میشه که گواهینامه گرفتم ولی جرات رانندگی کردن ندارم چون چند ثانیه نمیتونم مثل آدم رو به رومو نگاه کنم حواسم به رانندگیم باشه.
یه بار تا یه قدمی تصادف با یه آدم رفتم که خدا رحم کرد بخیر گذشت. تو طول ۱۲ سال تحصیل انقدر که ذهنم تو هپروت بود که هیچی از درس یاد نمیگرفتم.
بطرز وحشتناکی کمالگرام ؛ یکی از علائمش اینه که با هرکسی صحبت میکنم، بعدش دائم تو ذهنم اون مکالمه رو مرور میکنم و هِی خودمو سرزنش میکنم، بلند پروازم انگار هیچ شغلی تو دنیا نیست که راضیم کنه، حتما باید تو هر حرفه و مسیری که وارد میشم تهش تو اون حرفه یه آدم خفن و درجه یک باشم نه یه آدم معمولی، بعضی کارا مثل درس خوندن رو حتما باید بی نقص و جامع و دقیق باشه که استارتشو بزنم، وقتی یه عیب کوچیک از کسی میبینم اون آدم از چشمم میفته بااینکه خودم سراپا عیبم
و قص علی هذا ...
وقتی یکی داره صحبت میکنه خیلی خیلی سختمه که یه دیقه جلوی خودمو بگیرم و صبر کنم اون شخص حرفاش تموم بشه و حرفشو قطع نکنم.
وقتی میخوام یه مطلبی رو حالا چه تو واقعیت و چه تو گوشی بخونم، باید با طناب منو ببندن و با شلاق بالاسرم وایسن که کل اون مطلبو تمام و کمال عین آدم بشینم بخونم. یعنی موقع خوندن اون مطلب انقدر بهم فشار میاد که تپش قلب نسبتا شدیدی میگیرم و انگار استخون های بدنمو دارن فشار میدن ! در این حد برام سخته.
همیشه تو ارتباط گرفتن با هم سن و سالام و کلا با جامعه مشکل داشتم و دارم. اکثرا منزوی و گوشه گیر بودم، نمیتونستم یه جا بند باشم، همین الان که دارم تایپ میکنم دارم پای چپمو تند تند تکون میدم چون واقعا سختمه عادی و بی حرکت کارمو انجام بدم (البته چون خجالتی بودم خیلی وقتا آروم و بیصدا یه جا میشستم اما وقتایی که یخم آب میشد اینجوری آروم نبودم).
انقدر مشکل تمرکز دارم که یه متن ساده رو باید چند بار بخونم تا بفهممش. وقتی یکی یه چیز ساده رو بهم میگه هِی تو ذهنم مرورش میکنم که بفهمم طرف داره چی میگه. همیشه فکر میکردم که IQ پایین تری نسبت به بقیه دارم و اعتماد بنفس و عزت نفسم بخاطر این موضوع خیلی پایینه.
حالا اینا علائمیه که احساس میکنم بخاطر adhd ئه ...
یه مشکل اساسی دیگه که تقریبا کل عمرمو باهاش درگیر بودم، رویا پردازی ناسازگاره !
نمیدونم میشناسیدش یا نه ولی سمی ترین چیزی میتونه باشه که تاحالا شنیدین.
من خودم اون شخصیتی که دوست دارم باشم و عملا غیر ممکنه که بهش تبدیل بشم رو تو ذهنم میسازم، یه آهنگ که میزان جوگیری رو به حداکثر میرسونه رو با هندزفری پلی میکنم و پا میشم قدم میزنم ...
خب حالا من تجربه ی خودمو میگم شاید از خنده پاره شید یا بگید این دیوونه پای بساط نشسته داره تایپ میکنه (:
میزان سم بودن و مزخرف بودن این مطلب پایینم ممکنه نصف شبی به قیمت جونتون تموم بشه ؛ پس آماده باشید (:


من از اونجایی که شدیدا عاشق فوتبالم، یه چند وقتیه تو خیالاتم یه شخصیت و داستانی از خودم ساختم که تو آبادان به دنیا اومدم و پدرمو بخاطر اینکه مرض قند داشت و اواخر عمرش پاهاشو قطع کرده بودن تو بچگی خیلی زود از دست میدم و تو فقر بزرگ میشم، بعدش بخاطر استعداد فوق العاده ای که دارم از ۱۷ سالگی میرم صنعت نفت آبادان، اونجا میترکونیم و قهرمان لیگ قهرمان آسیا میشیم، از علی دایی به صورت حضوری رخصت میگیرم و شماره ۱۰ تیم ملی ایرانو میپوشم، بعد با رفیق بچگیم که اونم استعداد خفنی داره میریم اروپا، من میرم منچسترسیتی زیر دست گواردیولا شماره ۱۰ میپوشم اون رفیقمم میره یه تیم سطح پایین تر، سبک بازیم ترکیبی از سرعت امباپه و ذهنیت رونالدو و هوش مسی و تکنیک نیماره، تو سیتی من با هالند و کوین دیبروینه مثلث هجومیِ خفنی میسازیم، رکورد ۹۱ گل در سالی که مسی ثبت کرده بود رو میشکونم و چند سال پشت سر هم توپ طلا میگیرم، چند بارم تو چمپیونزلیگ قهرمان میشیم و ولی یکیش رو تو فینال میخوریم به بایرن مونیخ توی آلیانزآرنا و اونجا هم چون هالند بخاطر مصدومیت نیست تمام بار خط حمله میفته رو دوش من. اون بازی هم بخاطر ۱۰ نفره شدنِ ما ۴-۴ میشه و آخرش تو ضربات پنالتی میبازیم هرچند که من با زدن هرچهار تا گلِ سیتی شدیدا میترکونم ولی آخرش بخاطر قهرمان نشدن مون فشاری میشم و مدال نقره رو پرت میکنم اونور و از زمین خارج میشم (:
پپ گواردیولا بطور کلی شدیدا ازم راضیه و منو به عنوان بهترین شاگرد تاریخش میدونه و تو یه مصاحبه میگه " این پسر تنها کسیه که من میتونم اونو بالاتر از مسی بدونم "، خیلی آدم بااخلاقیم و اصلا اهل دعوا و وقت تلفی و کارای چرک نیستم، با مردم ایران خیلی مهربون و متواضع ام و شهرت و ثروت باعث نشده از خودم دربیام و همچنان خاکی بودن خودمو بین مردم حفظ کردم، بالای ۹۰ درصد ثروتمو صرف کارای خیر تو ایران و جهان کردم و خودم یه زندگی خیلی ساده و بدون لاکچری بودن دارم جوری که رسانه های دنیا از این همه ساده زیست بودنم تعجب کردن، با جک گریلیش هم رفاقت صمیمی ای دارم چون مشتی بوده و شماره ۱۰ اش رو داده به من و پایه رفاقتمون از اونجا شروع شده، نیمار بدون هیچ دلیل خاصی از من خوشش نمیاد، رسانه ها شایعه کردن که با آیتانا بونماتی تو رابطه ام ولی هنوز نه من نه اون واکنش رسمی ای به این قضیه نداشتیم، با جیمی کرگر مصاحبه میکنم اونم بااینکه لیورپولیه ولی خیلی باهام حال میکنه، بعدشم طی یه انتقال رکورد شکن هم من و هم امباپه میریم رئال و اونجا با وینیسیوس و امباپه مثلث هجومی مخوفی میسازیم، حالا این دفعه با امباپه رفیق صمیمی هم میشیم، با تیم ملی ایران به دراماتیک ترین شکل ممکن قهرمان جام جهانی میشیم و اون رفیق بچگیم نقش ویژه ای رو داره و سرمربیمون هم هروه رنار فرانسویه، گزارشگر عرب تو لحظه ی قهرمانی ایران چون یه کشور مسلمون قهرمان جام جهانی شده از خوشحالی اشک شوق میریزه، یه ایران بخاطر این قهرمانی خوشحال میشن و ملت با ریمیکس آهنگ " خیلی وقته که دیگه " شماعی زاده میریزن تو خیابون و میرقصن، صدا و سیما هم‌ به صورت رگباری آهنگای عشق اهورایی و مژده ی باران و یاعلی بگو خدا هوامونو داره و اینجور چیزا رو پخش میکنه و همه شاد و خوشحالن، تو رئالم رکورد رونالدو و بنزما رو میشکونم و بهترین گلزن و بهترین پاسور تاریخ رئال میشم و اونجا هم آخرش بعد از شکستن کلی رکورد و تبدیل شدن به بهترین بازیکن تاریخ بالاتر از مسی و رونالدو و البته پس گرفتن‌ِ عنوان آقای گل جهان‌ از رونالدو، تو اوج خداحافظی میکنم که تو برنابئو همه تماشاگرا و حتی شخص فلورنتینو پرز هم بخاطر این قضیه خیلی آروم و رومانتیک اشک میریزن ...
وای خدایا منو بابت این همه چرت و پرت ببخش (:
شاید فکر کنین دارم شوخی میکنم ولی وجدانا این چیزیه که خیلی وقته دارم تو ذهنم مرورش میکنم و این شخصیت و این اتفاقا رو عین یه فیلم با وضوح دارم میبینمش. البته جوری نیست رسما باورش کرده باشم و دیوونه شده باشم، خودمم باور دارم که اینا توهمه و صرفا بخاطر اون لذت لحظه ای که بهم میده انجامش میدم. حالا الان توهم فوتبالیست بودن دارم ولی یه زمان مثلا توهم خواننده بودن داشتم، یا مثلا یه زمان توهم رئیس جمهور بودن داشتم یا جدیدا مثلا توهم سرمربی بودن دارم و جوریه که حتی اون ترکیب و سیستمِ فوتبالیِ مورد علاقمو که سه دفاعه هستش تو گوشیم مینویسمش (: ...
ولی بازم میگم خودمم میدونم اینا یه توهمه و باورش نکردم.
خب طبیعتا وقتی همزمان آدم با دوتا سرطان به نام adhd و رویا پردازی ناسازگار سر و کله میزنه، نه میتونه کلا تو زندگی هدف خودشو پیدا کنه نه میتونه عین آدم درسشو بخونه.
یعنی انگار آدم با اون توهماتش ارضا میشه و دیگه انگیزه ای نداره که بخواد هدفی داشته باشه. اصلا انگار آدم هویت خودشو گم میکنه‌
حالا میخواستم بپرسم کسی هست سال کنکور این دو تا رو داشته باشه؟ و چجوری میشه آدم بدون اینکه بره دکتر باوجود این دوتا نتیجه ی خوبی تو کنکور بگیره؟ شرایط دکتر رفتنو ندارم حقیقتش. میترسم این ۶ ماه باقی مونده رو بخاطرش از دست بدم. از یه طرف دلایل دیگه هم واسه دکتر نرفتنم هست که جاش نیست توضیح بدم.
اگه خودتون اینا رو تجربه کردین و راهکاری دارین لطفا بگین.

بازم بخاطر دری وری هایی که گفتم عذر میخوام (:
طلا فرم...
ما را در سایت طلا فرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان اصلاحی talaform بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 0:43