***کلبه ی مامان ماهده***

ساخت وبلاگ
یه شب تو سالن بخش بودم
یه مسئول بخش داشتیم
خانوم فوق العاده ای بود
واسه خودش یه پا مرد بود :))
جنم داشت
عرضه داشت
وقتی اخم هاش و میزد تو هم، قفل می‌کرد طرف
با اینکه خونه داشت ولی به علت شرایطی تو خوابگاه زندگی می‌کرد
با خرجهای سنگین و این داستانا

اون شب حالم خوب نبود
درحینی که داشتم کُتَمو میپوشیدم، رفتم پیشش
یه خورده با هم حرف زدیم
تهش گفتم چیکار کنم مسئله ام باهاش حل شه

بهم گفت مائده
ما انسانیم
پانتومیم بازی نمیکنیم
هم عقل داریم هم زبون واسه حرف زدن
حرف بزن
اصن حل نشه گره تون
ولی حرف بزن
با پانتومیم اون طرف واسه خودش سناریو می‌سازه
میشه کینه تو دلش
تو هم داستان میبافی
میشه درد رو دلت

پانتومیم بازی نکن
حرف بزن
با دعوا
با آرومی
با خوبی
با بدی

ولی حرف بزن
بزار باز شه ماجرا جلوتون




این همه داستان گفتم که چی حالا؟
جریانی که راه افتاده تو انجمن
و فکر می‌کنم از یک ماه بیشتره
تا الان ادامه داره
مسئله ای که وقتی به اولش نگاه میکنی
یه مورد کاملا طبیعی و عادی بوده
ولی به کجاها داره میره؟
به کجاها دارید میکشونیدش؟
الان هم به هر کدوم خرده گرفته شه
میگه تقصیر اون بود
چون (اون) فلان طور رفتار کرد من (فلان) کردم
محض رضای خدا تصمیم نگرفتید مثل چند انسان فهمیده بشینید و بدور از لجبازی و عصبی شدن و گارد دفاعی برداشتن، حرف بزنید

سریع برخورد به هر کدومتون و رفتید کنار
اون افکار رو هم گذاشتین تو ذهنتون
موند و موند و موند تا فاسد شد
وایسادی غیر مستقیم به حرف زدن
باز شد دعوا



من نه سر این دعوام و نه تهش
و نه اصلا به من ربط داره
منتها ما تو جایی هستیم که همه امون داریم بخشی از زندگیمونو کنار هم من میگذرونیم
و خوبه کنار هم حالمون خوب باشه
نه جایی باشه که باهاش خاطره ی تلخ داریم
و پر جار و جنجاله
و حالتون کنار هم بده
و رو مود گارد گرفتن باشید علیه هم




این بود توصیه ی مامان ماهده :)) ♥️
باشد که توجه و تامل نمایید


دیگه همه ی لیست دوستان رو تگ میکنم
هر کس نبود عذرخواهم



شب بخیر
طلا فرم...
ما را در سایت طلا فرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان اصلاحی talaform بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 24 خرداد 1403 ساعت: 18:12